امروز تولد باباست یه برنامه ی سوپرایزی چیدم  وقتی که از خونه درومد تا بره دنبال #فرشته که از کلاس بیارتش کیک رو سریع رو به راه کردم و با همه تو خونه هماهنگ شدم وقتی بابا در رو باز کرد:گی لی لی لی.برف شادی رو مستقیم زدم تو صورتش.بیچاره شیشه ی عینکش سفید سفید شده بود و وقتی اومد بغلم کنه بازم برف شادی زدم کله ی کچلش:))

چقدر لحظه به لحظه ی این روزهارو دوست دارم .دوست دارم هر ثانیش رو محکم تو مشتم بگیرم و رهاش نکنم دریغ ازین که هر لحظه ای ک محکم تر میگیرمش از دستام سر میخورن و از دست میرن.دوست دارم تو یه فولدر توی ذهنم تک تک این ثانیه ها رو ثبت کنم با کیفیت و رزولیشن بالا،تمام رنگی،سچوره شده و شارپ و اسم پوشه رو بزارم بار دیگر خانه ای که دوست میدارم.

پ.ن:در طی پروسه پختن کیک چراغ فر رو زدم که ببینم پفالوی من در چه حاله که متوجه نکته ی عجیبی شدم قیافه ی کیک خیلی عجیب مینمود به طوری که احساس کردم کیک رفته رفته داره تبدیل به نون شکلاتی میشه نه کیک شکلاتی و درجا یه سکته ناقص رد کردم.احساس کردم از آرد اشتباهی برداشتم و به جای آرد سفید قنادی از آرد نونوایی استفاده کردم این وسط هام مامانم در حالی که من میزدم به صورتم که کی آخه شمع گذاشته رو نون و فوت کرده میگفت اشکال نداره ما متفاوت میشیم:)درسته وقتی از فر در اومد متوجه شدم که تصوراتم توهماتی بیش نبوده ولی دیگه سکته رو رد کردم و الان دارم با دهن کج این پست رو مینویسم:')

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مهندسی مکانیک خرید وفروش ویلاوزمین درآمل ،چمستان،نورومحمودآباد وبلاگ آزاد نمونه سوالات اکسل همراه با جواب pdf آپا دانلود تور تایلند xzalkhabar youmovies Bomb varzeshi